هر گاه که یادت در آغوش لحظه هایم به رقص در می آید

قلبم با لهجه ی شیرین سکوت ، فقط تو را می خواند

تو را می خواهم با تمام قلب و روحم

تو را که از من با من مهربانتری

تو را که در چارچوب نگاهت مهربانی قاب شده است

و با هر لبخندت ، هزاران پروانه ی شوق در دلم به پرواز در می آیند

با من چه کردی ؟

با من چه کردی ای آشنای غریب و ای غریبه ی آشنا ؟!

با من چه کردی که اینگونه از دیار خرد کوچیدم و در آغوش عشق خزیدم ؟!

با من چه کردی که پشت پا زدم به هر آنچه می خواستم و فقط تو را برگزیدم ؟!

با من چه کردی ؟

لحظه ای نگاهت را به چشمانم ببخش

مهرت را به قلبمو حضورت را به لحظه هایم

تا با تمام وجود ، تو را و حضورت را حس کنم و مست عشق شوم

آوای مهر را که نواختی ، مسحور شدم

از عشق که گفتی ، مجنون شدم

و وقتی به سویم آمدی

با کوله باری از عشق ، با سبدی از گلهای سرخ لبخند

با یک دنیا صداقت ، با یک جهان وفا

و با دفتری از کلمات عاشقانه ی زیبا

سِحر شدم !

تو را یافتم و از همه چیز گسستم

تو در نظرم ثروتمندترین فرد این دیار آمدی

چرا که گنجینه ای از عشق در دل

و یاقوت لبخند را بر لب داشتی

و من چشم بستم بر هر آنچه غیر توست

و قلبم را به دست عشقت سپردم

و ذهنم را به یادت سپردم تا تصویر تو را بر آن حک کند

و لحظه هایم را به دست انتظار سپردم تا برایم روزهایی بسازد

با یاد و نام تو



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : چهار شنبه 28 بهمن 1394 | 14:11 | نویسنده : النا200 |